مرگ

ساخت وبلاگ
الان که دارم مینویسم فردای چهلم دایی جونمه

یه شخصیت شاخص که استاندار و امام جمعه و وزیر کشور براش مراسم گرفتن و شهر پر شد از بیلبورد های عکس دایی جونم

یادم نمیره روزی که خبر فوت داییم به مادرم رسیده بود تو سونوی غربال گری دوم جنسیت بچه ام مشخص شده بود همسرم خوابگاه بود و منتظر خبر و چقدر شاد بودیم

وقتی اومدم خونه هرچقدر شاد بودم مادرم بی تفاوت بود

فرداش میخواست مانع رفتن من به اداره بشه منم جلسه مهم داشتم و نمیتونستم نرم

مادرم نمیخواست با اومدن تسلیت گفتن های دیگران بهم شوک وارد بشه که دیگه حسین دایی بینمون نیست مجبور شد بگه که ...

بهم گفت بخاطر بچه باید محکم باشی خلاصه درکنار عمل سنگین مامان بزرگ و شیفت های سنگین مادر این فوتی فضای غم انگیز و سنگین تر کرد

دیروز که چلم دایی رفتم با اشکای تازه مواجه شدم و بخودم گفتم چیشده که انگار داغ دلشون تازه شده

بعد دخترخاله منیر وسط گریه هاش گفت دو برادر تو چهل روز ....

شوکه شده بودم بعد بهم گفتن محمد دایی هم دیشب سکته کرده

محمد دایی استاد دانشگاه بود و برادر بزرگتر حسین دایی و ساکن رشت بود

امروز میارن شهر خودمون و فردا یعنی یکشنبه 26دیماه تشییع

یادمه روز تشییع آقای رفسنجانی به همسرم گفتم خداکنه تا دنیا اومدن بچه مون کسی فوت نکنه

اون موقع که این حرفو زدم خواب معنی داری دیه بودم و دلم شور میزد

امروز هم دلم شور میزد اصلا دلم نمیخواست بیام اداره 

اومدم و یه سری به وبم زدم دیدم تو قسمت نظرات اسم یه دوست قدیمی هست اولش خوشحال شدم ولی به وبش سرزدم دلم گرفت .دوست جونی هرچی سعی کردم تو نظرات برات بنویسم کد ثبت نظر دریافت نگردم بازم سعی میکنم .یه وقت فکر نکنی بی وفا شدم 

شش ماه عشق بازی...
ما را در سایت شش ماه عشق بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabreshirin بازدید : 245 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 19:17